پسر: دلم می خواد همسر آینده ام...
زیبا باشه ... چشمای رنگین، سفید رو، خوش هیکل، قد بلند و کلاً دلربا باشه...
از نظر تحصیلات هم، سوادمون به هم بخوره...
از لحاظ موقعیت اجتماعی و ثروت خانوادگی هم همسطح ما باشن یا اگه شد کمی هم بالاتر ...
کم فرزند باشن...
محجبّه باشه و خوب و مؤمن و خانواده دار...
و...
اگه کمی روی این معیارها دقیق بشیم ، بجز ملاک آخری همه ی ملاک های ظاهریه؛ ملاک هایی که برای خیلی ها مهمه و دلفریب؛ اگه آخرین ملاک رو فاکتور بگیریم، انگار نه انگار که اینا معیارهای یه مسلمون و یه بچه شیعه، برای ازدواجن!
ملاک هایی متأثر از فریب دنیا و ظواهری که به جای اینکه روز به روز از اونا دل بکنیم، هر روز خودمون رو به اونها وصل می چسبونیم و اونا دارن ما رو مدیریت می کنن نه ما اونها رو...
و این همون تغییر ذائقه ای است که با تهاجم فرهنگی و ماهواره که یکی از ابزارهای این تهاجمه، داره برای ما بوجود میاد و اگه غافل باشیم، ما رو می بلعه...
مسلماً وقتیکه معیار آقا پسرا برای ازدواج، نادرست باشه و به ظواهر تأکید بیشتری داشته باشه، حتماً دختر خانم هم یکی از ملاک های ابتداییش برای ازدواج، ثروت و درآمد و خونه و زندگیِ پسر خواهد شد...
درحالیکه اسلام عزیز، ایمان رو ملاک اصلی در ازدواج قرار داده و هم کُفو بودن زوج رو هم در نزدیکیِ ایمان شون بهم می دونه... نه چیز دیگه...!
و حدیثی از پیامبر اکرم (ص): « زیبارویی زن را نباید بر زیبایی دینش، ترجیح داد.» کنز العمال ج 16 ص 301 ح 44590
آری زیبایی چهره، پس از چند روز یا چند ماه، عادی می شه و اون چیزیکه می مونه و باعث خوشبختیه، زیبایی درون آدمهاست.
با توجه به احادیثی که درمورد ازدواج وجود داره و همچنین تإکیدی که خدای خالق انسان، بر ازدواج او به عنوان راه رسیدن به تکامل داشته، خوبه که بطور اجمالی نگاهی هم به برکات و آثار ازدواج بر روی زندگی زوجین بیاندازیم.
باتوجه به چیزیکه در قرآن کریم و روایات معصومین (ع) و کلاً در اسلام آمده، ازدواج برکاتی ویژه داره که عبارتن از:
آری وقتیکه زن و مرد متوجه شدن که تو روابط شون، چیزی که حرف اول رو می زنه اخلاق و رفتار مناسبه، اونوقته که عده ای پشیمون میشن...
آره... پشیمون میشن...
مردایی که زمان ازدواج، برای تأمین هرچه بیشتر نیاز جنسی شون، معیارهای ظاهری رو از همه چیز مهمتر می دونستن یا در کنار معیارهای دیگه، معیارهای ظاهربینانه ی بسیار سختی رو قرار داده بودن تا به فکر خودشون بتونن بیشترین کام جویی رو از همسرشون داشته باشن ...
مردایی که بخاطر سختگیری بی مورد درمورد ظاهر دختری که به خواستگاریش می رفتن، ایمان و صداقت و درستی دختر رو فراموش می کردن...
مردایی که بخاطر موقعیت اجتماعی خودشون یا خونواده شون، چنان به خوب بودن ظاهر یه دختر برای ازدواج، اهمیت می دادن که فراموش می کردن چند روز دیگه که زندگی شون زیر یه سقف ادامه پیدا کرد، دیگه ظاهر زیبای همسرشون براشون عادی میشه و اونوقته که پای اخلاق و ایمان و درستی زن و مرد، وسط میاد...
مدتی است عجیب فکرم مشغول روابط آدما با همدیگه است. روابطی که هر کدومش می تونی دلیلی داشته باشه...
بعضی از این روابط در حد رفع نیاز مادی هستن و باتوجه به میزان اهمیتِ اون نیاز مادی، از عمق طول بیشتری برخوردان.
اما بعضی روابط، مربوط به رفع نیازهای روحی هستن و از عمق بیشتری برخوردارن.
هر چه سعی کردم که نوع دیگه ای از این روابط پیدا کنم، متوجه شدم به هر شکل بالاخره هر نوعی که باشن زیر مجموعه ی یکی از همین دو نوعن.
بعد سراغ روابط بین همسران افتادم؛ روابطی که پر از پیچ و خم های زیاده و پر از نیازهای مختلف مادی و معنوی (روحی) است.
بیایید کمی عمیق تر فکر کنیم...
به نظرتون دو همسر، چه نوع نیازهایی می تونن به همدیگه داشته باشن؟
مطمئناً جواب این سؤال و اولویت بندی این نیازها، باتوجه به زن یا مرد بودنِ شخصِ پاسخ دهنده متفاوته؛ به این شکل که اگه بخوایم این نیازها رو طبقه بندی کنیم...،
فردا شب از راه رسید و محمد و خانواده اش برای برنامه ریزی عروسی زهرا و محمد ، به خونه ی زهرا رفتن ...
بابای زهرا که تو این مدت، کاملاً با وضعیت مالی خانواده ی محمد و وضعیت کاری محمد، آشنا شده بود و از طرفی هم علاقه ی دخترش رو به این جوان با ایمان و خوش اخلاق دیده بود، بدون هیچ مقدمه ای گفت: از نظر من و خانمم، طولانی شدن دوران عقد بچه ها، خیلی درست نیست؛ خوبه کاری کنیم که این دو تا هر چه زودتر برن سر خونه زندگی شون...
مامان زهرا، حرف پدرش رو ادامه داد : ما می خواستیم برای زهرا جون و آقا محمد، جهیزیه ی کاملی رو تهیه کنیم و اونا بفرستیم سر خونه زندگی شون... اما فکر دیگه ای کردیم که شاید عاقلانه تر باشه...
تصمیم گرفتیم اختیار پولی رو که می خواستیم باهاش جهیزیه بخریم، به خود زهرا جون و آقا محمد بدیم تا برای خودشون هر جور که می خوان زندگی شون رو اداره کنن...
چشماشون رو شسته بودن تا بتونن دنیا رو بهتر و زلال تر ببینن...
پسر با سختی و بی پدری بزرگ شده بود؛ درس خون بود و تونسته بود تا فوق لیسانس یکی از رشته های مهندسی پیش بره؛ حالا که جواب کنکور دکتریش اومده بود، همه از خوشحالی تو پوست خودشون نمی گنجیدن... آخه بعد از کنکور، یه ضرب یکی از شاخه های مهندسی قبول شده بود و بعد هم بلافاصله تو رشته ی دلخواهش فوق لیسانس درس خوند و حالا هم که بدون هیچ فاصله ای دکتری رشته خودش رو قبول شده و داره پله های موفقیت رو به خوبی بالا میره. البته فعلاً سربازی نرفته ولی خدا بزرگه ان شاء الله کارای سربازیش هم بعد از پنج سال دیگه باید پی گیری کنه...
پسر که تنها هنرش درس خوندن نبود، تو دوران دانشجویی تونسته بود با کارای نیمه وقتی که مرتبط با رشته تحصیلیش انجام داده بود، یه پس انداز کمی داشته باشه؛...