چشماشون رو شسته بودن تا بتونن دنیا رو بهتر و زلال تر ببینن...
پسر با سختی و بی پدری بزرگ شده بود؛ درس خون بود و تونسته بود تا فوق لیسانس یکی از رشته های مهندسی پیش بره؛ حالا که جواب کنکور دکتریش اومده بود، همه از خوشحالی تو پوست خودشون نمی گنجیدن... آخه بعد از کنکور، یه ضرب یکی از شاخه های مهندسی قبول شده بود و بعد هم بلافاصله تو رشته ی دلخواهش فوق لیسانس درس خوند و حالا هم که بدون هیچ فاصله ای دکتری رشته خودش رو قبول شده و داره پله های موفقیت رو به خوبی بالا میره. البته فعلاً سربازی نرفته ولی خدا بزرگه ان شاء الله کارای سربازیش هم بعد از پنج سال دیگه باید پی گیری کنه...
پسر که تنها هنرش درس خوندن نبود، تو دوران دانشجویی تونسته بود با کارای نیمه وقتی که مرتبط با رشته تحصیلیش انجام داده بود، یه پس انداز کمی داشته باشه؛...هرچند پس اندازش، برای ازدواج و تشکیل خونواده کم بود، ولی اعتقادشون این بود که خدا روزی دهنده است و خودش وعده داده که شما ازدواج کنید، روزی تون با من ( نحنُ نَرزُقُکم و إیّاهُم ) و هیچ شکی هم به وعده ی خداوند نداشت.
تصمیم گرفته بودن دنبال یه دختر خوب خونواده دار برای ازدواج بگردن؛ مامانش چند جایی سپرده بود و خودش هم به یکی دو تا از رفقای صمیمیش التماس دعا گفته بود که اگه مورد مناسبی بود، بهش معرفی کنن؛
پسر خوب و نجیبی بود و معتقد؛با اینکه خودش تحصیلات بالا و قد بلند و هیکلی موزون داشت و از نظر صورت ظاهری، تاحدی خوش چهره بود، ولی تنها ملاکی که براش مهم بود، ایمان دختر خانم بود. اعتقادش این بود کسی که ایمان درست و حسابی داشته باشه، نجیب و اهل زندگیه. حالا اینکه تحصیلاتش چی باشه یا شکل ظاهریش چه جوری باشه، براش اصلاً مهم نبود. می گفت که شکل ظاهری آدما بعد از چند روز کوتاه، تکراری میشه و حتی زیباترین یا زشت تری آدما به قیافه ی همدیگه عادت می کنن.مامانش بهش یاد داده بود که زن و شوهر ، با اخلاق همدیگه زندگی می کنن و خوشبختی، در اخلاق خوب داشتن و پاکدامنی زن و شوهره و...
یه شب سر سفره بود که مامانش بهش گفت کارات رو ردیف کن دو روز دیگه می خوایم بریم خواستگاری...
و این ماجرا ادامه داره ... (در پست بعدی منتظر بقیه ی ماجرا باشید)
از 13 اسفند (اول فاطمیه) الی 4 فروردین (روز شهادت حضرت فاطمه س) هر روز یک جمله از حضرت آقا در مورد حضرت فاطمه همراه با طراحی پوستر (ترجمه به دو زبان فارسی و انگلیسی)+دانلود در سایت تخریبچی 68