بهشت حقیقت...

چشم ها را باید شست ..جور دیگر باید دید..

بهشت حقیقت...

چشم ها را باید شست ..جور دیگر باید دید..

سلام.
ما چند جوان تازه کار در فضای مجازی هستیم که تا حالا فعالیت هامون تو فضای حقیقی جامعه و خانواده انجام می شد.
تصمیم گرفتیم رنگی از حقیقت رو به این فضای مجازی نشون بدیم...
حقیقتی که سبک زندگی مون رو می سازه...
دست یاری تمامی مخاطبان مون رو به گرمی می فشاریم.
شما می تونید با ارائه ی نظرات تون ما رو در بهتر کردن مطالب مون یاری بدید...

ما عاشق محمد(ص)،دین محمد و خدای محمد (ص) هستیم

برای دیدن مطالبی با تنوع موضوعی بیشتر به وبلاگ دیگر گروه محبان الرضا (ع) با آدرس
shamimetoos.mihanblog.com
مراجعه کنید.

کاری از گروه فرهنگی و هیئت محبان الرضا (ع)

بهشت حقیقت...
نویسندگان

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۳ بهمن۱۰:۴۴
امروز برای ما بچه های گروه فرهنگی و هیئت محبان الرضا (ع) و گروه محسنین که زیر مجموعه ی این گروه فرهنگیه و کارش کمک به نیازمندانه، روز خاص  و خوشحال کننده ای است.
چون بعد از چند ماه تلاشی که از ماه مبارک رمضان امسال داشتیم، امروز، گزارش مختصری از فعالیت های انجام شده مون تو گروه کمک به نیازمندان (محسنین) روی اینترنت اومد تا دوستانی که در جریان کارهامون هستن و ما رو می شناسن و در این کار همراهی کردن، این گزارش رو بخونن.
البته این گزارش به شکلی می تونه برای بقیه هم مفید باشه که علت مفید بودنش در وبلاگ دیگری که داریم توضیح داده شده. می تونید به لینک های زیر مراجعه کنید و ببینید:
دوست شما | ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۴
۱۳ بهمن۰۰:۰۱

فردا شب از راه رسید و محمد و خانواده اش برای برنامه ریزی عروسی زهرا و محمد ، به خونه ی زهرا  رفتن ...

بابای زهرا که تو این مدت، کاملاً با وضعیت مالی خانواده ی محمد و وضعیت کاری محمد، آشنا شده بود و از طرفی هم علاقه ی دخترش رو به این جوان با ایمان و خوش اخلاق دیده بود، بدون هیچ مقدمه ای گفت: از نظر من و خانمم، طولانی شدن دوران عقد بچه ها، خیلی درست نیست؛ خوبه کاری کنیم که این دو تا هر چه زودتر برن سر خونه زندگی شون...


مامان زهرا، حرف پدرش رو ادامه داد : ما می خواستیم برای زهرا جون و آقا محمد، جهیزیه ی کاملی رو تهیه کنیم و اونا بفرستیم سر خونه زندگی شون... اما فکر دیگه ای کردیم که شاید عاقلانه تر باشه...

تصمیم گرفتیم اختیار پولی رو که می خواستیم باهاش جهیزیه بخریم، به خود زهرا جون و آقا محمد بدیم تا برای خودشون هر جور که می خوان زندگی شون رو اداره کنن...

دوست شما | ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۱
۱۲ بهمن۱۳:۲۱

دوستان سلام...

از اینکه بعد از چند روز تأسیس این وبلاگ، به لطف خدا خوانندگان ثابت رو این وبلاگ به خودش جذب کرده خوشحالیم.

البته هرچند تعداد مخاطبین کمه ولی امیدواریم روز به روز بر تعدادتون اضافه بشه و مطالب مون مورد استفاده تون قرار بگیره.

همونطور که متوجه هستید این وبلاگ کمی تخصصی است و به سبک زندگی پرداخته و این عنوان رو با بحث در سبک زندگی در ازدواج، شروع کرده و ان شاء الله ادامه خواهد داد.

اما اگر دوست دارید مطالب متنوع تری رو ببینید و به مطالب بیشتری دسترسی داشته باشید می تونید روی لینک زیر کلیک کنید: ( البته مطالب هر دو وبلاگ جداگانه اند و کمتر احتمال دارد مطلبی در هر دو تکرار شود. پس پیشنهاد می کنیم هر دو وبلاگ رو بخونید و با دادن نظرات تون ما رو در بهتر کردن مطالب مون کمک کنید.)

 قسم به قلم و آنچه می نگارند...

دوست شما | ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۲۱
۱۲ بهمن۰۱:۵۹

امام آمد ...

و با خود آورد همه ی آن خوبی هایی را که فقط نامی از آنها شنیده بودیم...

امام آمد ...

و به ما آموخت معنای گذشت، صبر، استقامت و دینداری را...

امام آمد ...

و حضور خدا در زندگی را برای مان معنا کرد...

امام آمد ...

و راه را باز کرد برای ظهور منجی آخر الزمان (عج)

  اللهم عجل لولیک الفرج  

 

دوست شما | ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۵۹
۱۲ بهمن۰۰:۴۸
یکی دو تا خواستگار خوب با موقعیت نسبتاً مناسب داشت؛ اما به دلایلی با هیچ کدوم شون ازدواج نکرده بود؛ تا اینکه محمد به خواستگاریش اومد. لیسانس هوافضا داشت اما چون کار درست و حسابی گیرش نیومده بود، رو مینی بوس مردم کار میکرد؛ پسر باحیا و چشم پاکی بود؛ چهره ی خیلی معمولی داشت ولی به نظر می اومد نوری تو صورتشه که همون نور، قیافه اش رو دلنشین کرده بود...
با اینکه شرایط مادی مناسبی نداشت و از نعمت پدر محروم بود و باید یه جورایی هوای مادر و خواهراش رو داشته باشه ولی ایمان و دل نازکی که داشت، دل زهرا رو برده بود... و با مشورت بابا و مامانش تصمیم گرفته بود بهش جواب مثبت بده.


بالاخره روز بله برون اومد و با یه مهریه ی ساده که یک سکه ی طلا بود، صیغه ی محرمیت خوندن و قرار شد دو هفته ی بعد، برن محضر و رسماً عقد دائم کنن...
...
...
چند روز از عقدشون می گذشت و بخاطر روی گشاده و چهره ی همیشه خندان  
دوست شما | ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۸
۱۱ بهمن۰۱:۵۰

امین زندگانی، شب گذشته در برنامه ی « هفت » تلویزیون حاضر شد....

حرف های خوبی بین او و مجری برنامه، رد و بدل شد اما چیزیکه توجه من رو به خودش جلب کرد، تذکری بود که امین زندگانی درمورد مرزهای فرهنگی داد؛ او از دغدغه هایی که باید وجود داشته باشه گفت... او نگران بود که فردا روزی پدر بزرگ ها تو قصه هاشون از مرد عنکبوتی و .... حرف بزنن نه از ارزش ها و ارزشمندانی که توی یک جامعه ی اسلامی ایرانی وجود داره...
امین زندگانی برای بچه هایی نگران بود که در ساخت عروسک و وسایل بازی برای اونها، کمتر به نیاز روحی و تربیتی شون توجه می شه ... 

او از برخی مسئولین خواست
دوست شما | ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۵۰
۱۱ بهمن۰۱:۳۶
   سالروز وفات حضرت معصومه (س) را تسلیت می گوییم 

دلم هوایی شد ... خواست به امام رئوف سری بزند...
خواست کبوتری شود و  بر سر مزاری رود که صاحبش مادر یازده نور پاک است...
اما دریغ که آن بانو، بی نشان است و مزارش را نشانی نیست...
همینکه این دل سرگشته نا امید از خواسته اش شد، تلنگری او را به خود آورد که:
مگر نمی دانی مزار بانوی پاکدامنی در قم، بدلی است از مزار فاطمه ی زهرا (س) ...
آری دل به هوای کوی فاطمه ی زهرا (س)، زائر کوی فاطمه ی معصومه (س) شد...
و کبوتر دل، با نشستن بر روی گنبد مزارش، خود را در صحن امام رئوف دید...
و این است معنای نور واحد...
...
...
همینکه وارد حریمش شدم  / یه لحظه دیدم که توی مشهدم
هوای اون مزار بی نشون رو /  مزار معصومه گرفت از سرم 
چونکه بشه وقت ظهور مهدی/ مزار بی نشون میشه یک حرم 

اللهم عجل لولیک الفرج



دوست شما | ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۳۶
۱۰ بهمن۰۰:۱۷

بی تو، من یک سحری ...

باز از آن کوچه گذشتم...
همه تن چشم شدم ....
خیره به دنبال تو گشتم...
...
...

من ندانستم تو را دیدن، چشمی نمی خواهد ....
 بلکه دل سوخته و عمل صالح می خواهد...

یا ابا صالح المهدی ادرکنی
دوست شما | ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۷
۰۹ بهمن۲۳:۵۲

در دین مقدس اسلام، به ازدواج خیلی تأکید شده که به برخی از اونها در مطالب گذشته مون اشاره کردیم. اما چیزی که مهمه اینه که ازدواج راهی برای رشد انسانه؛ و شاید بشه گفت کوتاه ترین راه برای رسیدن به رشد حقیقی ازدواجه...

دقت کردی...؟!

کسی که ازدواج می کنه شاید اگه تا اونوقت خیلی طعم گذشت رو نچشیده باشه، اما نسبت به همسرش حس فداکاری و گذشت داره و با عمل به این حس زیبا راه رشد رو خیلی سریع می تونه طی کنه...

و شاید یکی از عوامل و حتی مهم ترین عامل اینکه اسلام عزیز، اینقدر به ازدواج اهمیت می ده همین باشه...  

می دونیم که در طول تاریخ اسلام، معصومین (ع)، خیلی به مردان توصیه و سفارش می کردن که ازدواج کنن. اما آیا این اندازه تشویق به اسلام، برای زنان هم وجود داشته؟.... 

دوست شما | ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۵۲
۰۹ بهمن۱۰:۵۷
ادعا می کنیم که مسلمونیم و بهترین دین رو داریم ...
می دونیم که بهترین انسان های عالم، پیامبران و امامن هستن و مهربان تر از این عزیزانی که همه ی عمر و هستی شون رو برای هدایت ما گذاشتن، تو دنیا وجود نداره که البته خاتم اونها که نگین انگشتر هستیه محمد مصطفی (ص) هست و منجی جهان، آخرین امام از نسل اوست، مهدی موعود (عج). یقین داریم کتاب آسمانی تحریف نشده، معجزه ی پیامبر ماست...
اما...    

 چقدر با این کتاب آشناییم ؟...
چقدر از دستورات این کتابِ راهنمایِ جنسِ انسان، باری بهتر شدن زندگی مون بهره گرفتیم...؟
اگه دوست داری با این کتاب عزیز و بی مانند بیشتر مأنوس بشی و راه سعادتت رو با کمک گرفتن از آیاتش و البته در سایه ی تعالیم ائمه (ع) از تفاسیر و مفاهیم این آیات، پیدا کنی....
به این لینک مراجعه کن...
                                         tanzil.net

دوست شما | ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۷